اینستاگرام رو باز کردم و عکس سارا و آرمین رو دیدم. عروسیشون بود. تنها بودن. سارا یه بلوز سفید و شلوار مشکی پوشیده بود و هیچ آرایشی نداشت. آرمین هم یه لباس معمولی مثل اونایی که تو دانشگاه میپوشید. توی یه دفتر بودن با یه میز بزرگ و یه صندلی. معلوم بود صندلی مال عاقده. تنها چیزی که به عروسی ربط داشت، یه دسته گل لالهی سفید بود که سارا دستش گرفتهبود.
خودشون دو تا بودن و هیچکس نبود. حتی فکر کردم شاید عکسها رو هم عاقد گرفته.
یادم افتاد وقتی امیرحسین و مرضیه، قبل از رفتن، تو ایران عقد کردن چقدر ذوق داشتم. اما این دو تا... عکسهاشون بیشتر از شادی، غم داشت. حداقل برای من. غربت و تنهایی تو عکسها موج میزد. یک لحظه از فکرم گذشت که اینا هم میتونستن کریسمس بیان ایران و عقد کنن... بعد سر تا پام یخ کرد.
برای هزارمین بار لعنت فرستادم به تکتک اونایی که باعث میشن دوستامون برن و حتی شادیهامون اینطور رنگ غم بگیرن به خودشون.
- دوشنبه ۲۱ بهمن ۹۸