... :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

...

اینستاگرام رو باز کردم و عکس سارا و آرمین رو دیدم. عروسی‌شون بود. تنها بودن. سارا یه بلوز سفید و شلوار مشکی پوشیده بود و هیچ آرایشی نداشت. آرمین هم یه لباس معمولی مثل اونایی که تو دانشگاه می‌پوشید. توی یه دفتر بودن با یه میز بزرگ و یه صندلی. معلوم بود صندلی مال عاقده. تنها چیزی که به عروسی ربط داشت، یه دسته گل لاله‌ی سفید بود که سارا دستش گرفته‌بود.

 خودشون دو تا بودن و هیچ‌کس نبود. حتی فکر کردم شاید عکس‌ها رو هم عاقد گرفته.

یادم افتاد وقتی امیرحسین و مرضیه، قبل از رفتن، تو ایران عقد کردن چقدر ذوق داشتم. اما این دو تا...  عکس‌هاشون بیشتر از شادی، غم داشت. حداقل برای من. غربت و تنهایی تو عکس‌ها موج می‌زد. یک لحظه از فکرم گذشت که اینا هم می‌تونستن کریسمس بیان ایران و عقد کنن... بعد سر تا پام یخ کرد.

برای هزارمین بار لعنت فرستادم به تک‌تک اونایی که باعث میشن دوستامون برن و حتی شادی‌هامون این‌طور رنگ غم بگیرن به خودشون.

تجارت الکترونیک
۰۳ اسفند ۰۹:۲۷

سلام بسیار عالی بود

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan