- شنبه ۱۸ آبان ۹۸
مسئلهی اصلی این نیست که دیروز، در روز تولدم، هدیهای که منتظرش بودم را از خدا نگرفتم. مسئله ناامیدی یا سرخوردگی یا دلشکستگی هم نیست. مسئله حتی این نیست که من این همه اطمینان را از کجا آوردهبودم و چطور این قدر مطمئن بودم که این هدیه را خواهم گرفت.
مسئله این است که یادم نمیآید چه قولی به خودم دادهبودم. یادم نمیآید که تصمیم گرفتهبودم اگر هدیه را دریافت نکردم، چه کار کنم. یادم نمیآید قرار بود باز هم صبر کنم یا نه؛ و اگر «نه» ، به جای صبرکردن، چه کار قرار بود بکنم؟ قرار بود دوباره تیری در تاریکی رها کنم یا بند و بساط تیراندازیام را جمع و جور کنم و دست بردارم از این خواستن؟ یادم نیست... و احساس عجیبی دارد این فراموشی.
+ شاید هم به عمد یادم نیست:)
+ راستی چند روز پیش تولد ۱۰ سالگی راسپینا هم بود. سن وبلاگم در سکوت خبری، دو رقمی شد!
Harry ...
۱۸ آبان ۱۴:۳۰
۱۸ آبان ۱۴:۳۰
تولدتون خیلی مبارک! :)))
و تولد وبلاگتون هم مبارک. واقعا ده سااال؟ :| مرسی پشتکار :))
... !!
۱۸ آبان ۲۰:۲۷
۱۸ آبان ۲۰:۲۷
نمیدونم دقیقا بدست آوردن چیزهایی که میخوایم وقتایی که انتظارش رو نداریم خوبه یا نه. ولی این اتفاق میافته، اگه بد اخلاقی و لجبازی نکرده باشیم.
زهرا طلائی
۱۹ آبان ۱۳:۱۸
۱۹ آبان ۱۳:۱۸
تبریک میگم عزیزم، هم تولدت خودت و هم تولد وبلاگ قشنگت
امیدوارم کلی اتفاق خوب برات بیفته، شاد باشی و هرروز بیشتر توی بهترین مسیر پیش بری
وبلاگت پر از حس خوبه، امیدوارم پایدار باشه
وندا :)
۱۹ آبان ۱۵:۰۴
۱۹ آبان ۱۵:۰۴
دوباره تولدت مباااارک خیلی ...
امیدوارم هر چه زودتر اون هدیه رو بگیری، بعضی وقتا قرار نیست همه چیز اونجور که ما میخوایم پیش بره، امیدوارم هدیه ای که خواستی به بهترین نحوش برات برآورده بشه.
پلڪــــ شیشـہ اے
۳۰ آبان ۱۷:۳۹
۳۰ آبان ۱۷:۳۹
^_______^
وای ببین چه خبررررره
خیلی مبارک باشه
ان شاءالله که عمر با عزت داشته باشی و عاقبت بخیری نصیبت :*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.