ساعت ۷ و نیم شب، بعد از یک ساعت صحبت با دکتر میم و آقای نون، خسته و کوفته وسایلم رو جمع کردم و از آزمایشگاه زدم بیرون. جلوی دانشکده یادم افتاد یه چیزی رو جا گذاشتم و برگشتم.
دکتر میم پای تخته بود. تا وارد شدم، آقای نون گفت: « دکتر پاک کن! پاک کن سریع یه فرمول ریاضی بنویس! بدآموزی داره!»
من که هنوز تخته رو ندیدهبودم، سریع چیزی که جا گذاشتهبودم رو برداشتم و موقع خارج شدن چشمم افتاد به تخته و دیدم دکتر میم تو فاصلهی رفتن و برگشتن من، یه سیب کشیده و هنوز داره رو جزئیاتش کار میکنه.داشتم با تعجب تخته رو بررسی میکردم که گفت:« یاد بگیرید سیب بکشید! سیب خوبه!» گفتم:«بله، چشم!»
بلافاصله آقای نون گفت:« دکترا این شکلیه. research و اینا مال ارشده، بیاید دکترا مباحث این جوری میشه!»
امروز هم طهورا این عکس پایینی رو کشیدهبود، هر کی میرفت سمت تخته، دکتر میم میگفت «حواستون باشه منو پاک نکنید!» :|
آخر آقای نون گفت «خیالتون راحت دکتر، شما پاک نمیشید!» (ماژیکه وایتبرد نبود!)
+ بچهها دکتر میم. دکتر میم بچهها!
- پنجشنبه ۲۳ آبان ۹۸