کلاس نقاشی :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

کلاس نقاشی

ساعت ۷ و نیم شب، بعد از یک ساعت صحبت با دکتر میم و آقای نون، خسته و کوفته وسایلم رو جمع کردم و از آزمایشگاه زدم بیرون. جلوی دانشکده یادم افتاد یه چیزی رو جا گذاشتم و برگشتم.
دکتر میم پای تخته بود. تا وارد شدم، آقای نون گفت: « دکتر پاک کن! پاک کن سریع یه فرمول ریاضی بنویس! بدآموزی داره!»
من که هنوز تخته رو ندیده‌بودم، سریع چیزی که جا گذاشته‌بودم رو برداشتم و موقع خارج شدن چشمم افتاد به تخته و دیدم دکتر میم تو فاصله‌ی رفتن و برگشتن من، یه سیب کشیده و هنوز داره رو جزئیاتش کار می‌کنه.داشتم با تعجب تخته رو بررسی می‌کردم که گفت:« یاد بگیرید سیب بکشید! سیب خوبه!» گفتم:«بله، چشم!»
بلافاصله آقای نون گفت:« دکترا این شکلیه. research و اینا مال ارشده، بیاید دکترا مباحث این جوری میشه!»

امروز هم طهورا این عکس پایینی رو کشیده‌بود، هر کی می‌رفت سمت تخته، دکتر میم می‌گفت «حواس‌تون باشه منو پاک نکنید!» :| 
آخر آقای نون گفت «خیال‌تون راحت دکتر، شما پاک نمی‌شید!» (ماژیکه وایت‌‌برد نبود!)


+ بچه‌ها دکتر میم. دکتر میم بچه‌ها!
00:00 :.
۲۳ آبان ۲۲:۲۲

:)

پاسخ :

:)
آسو نویس
۲۳ آبان ۲۳:۰۵
چقدر بامزه و کیوته:(

پاسخ :

:)
به طهورا میگم:))
فاطمه م_
۲۳ آبان ۲۳:۲۴

پس چرا دکتراهای ما همش مسئله حل می‌کنن رو تخته؟ :(

پاسخ :

اینا هم دیگه آخر شب بود قاطی کرده‌بودن دست جمعی:)))
فا رام
۲۴ آبان ۱۷:۰۱

:)

پاسخ :

:)
آبجی خانوم (فاطمه ...)
۲۵ آبان ۲۱:۵۶

دکترتون شبیه بابا لنگ درازه😎

پاسخ :

دکترمون ماهه!😁
سولویگ .
۲۶ آبان ۱۳:۰۵

نقاش خوبی هم هستا...! 

پاسخ :

آره، این کار دو ثانیه‌س البته.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan