کلاس استاد ج. امروز بر خلاف معمول خیلی دیر می گذشت. سرمو تکیه داده بودم به دستم و با زاویه ی 90 درجه داشتم نگاهش می کردم که یهو استاد گفت:«شما این حرفی که من زدم رو خیلی کوتاه و ادبی تر بگو.»
حدس زدم چون به نظر در حال خوابیدن میام این سوال رو ازم پرسیده برا همین به جامع ترین حالتی که می تونستم همون 2-3 جمله ی مربوط به نرسیدن به deadline رو که هی داشت از اول کلاس تکرار می کرد تحویلش دادم.
گفت:«جواب شما کامل بود، ولی من یه جمله ی ادبی ازتون خواستم! شما نویسنده ی خوبی نمیشید! البته اگه قصد نویسنده شدن داشته باشید.» بعد هم اضافه کرد:« بالاخره باید یه ایرادی بگیرم دیگه!»
فاطمه گفت:«باید می گفتی نوش دارو بعد از مرگ سهراب!»
آسا گفت:«نه! باید می گفتی آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟»
داشتم فکر می کردم واقعا اگه همین بیت یادم می بود و می گفتم استاد دقیقا چه واکنشی نشون می داد؟
+ ترم 7 دانشگاهم و تازه یاد گرفتم سر کلاس حرف بزنم. فکر کنم تکراری بودن استاد خیلی به این موضوع کمک می کنه. تو کل دوره ی تحصیل، استاد ج. اولین استادیه که دوباره باهاش کلاس دارم.
- سه شنبه ۱۳ مهر ۹۵