چند وقت پیش داشتم فکر می کردم که ما کامپیوتری ها اصولا باید به ساعتی از زندگی مون بگیم ساعات مفید که پشت لپ تاپ مون نشستم و در حال تند تند تایپ کردن یه مشت کدیم و یا زل زدیم به صفحه و در حال پلک نزدنیم! بعد با خودم گفتم عجب ساعات مفید مذخرفی!
یا گاهی با خودم فکر می کنم که این کامپیوتر چقدر تو نحوه ی فکر کردن من نقش داشته. به قول استاد الف. همین رشته مون ما ها رو تبدیل به یه سری آدم صفر و یکی کرده که تا یه چیزی رو می شنویم سریع با یه بله یا نه بهش جواب میدیم و حتی یه درصد فکر نمی کنیم که شاید جوابی غیر از این هم وجود داشته باشه یا باید یه ذره صبر کنیم و بعد جواب بدیم.
یه چیز دیگه تاثیرش رو نحوه ی زندگیه.حساب کن، ساعت 12 شب باید یه کد رو آپلود کنی. به فرض محال برنامه ریزی کردی که تا ساعت 7 کد رو تموم کنی و بتونی ساعت 7 و نیم با خانواده ت بری بیرون و به فرض محال تر دقیقا ساعت 7 کدت تموم شده. بعد تو همون لحظه متوجه میشی که یه مشکلی تو کدت وجود داره. چه می دونم، صورت سوال رو اشتباه فهمیدی، یا نتیجه ی مورد نظر رو نگرفتی یا هر چی! چاره چیه؟ یا باید بی خیال بیرون رفتنت با خانواده بشی و بشینی کد رو درست کنی، یا باهاشون بری بیرون و تمام مدت فکرت پیش کدی که کلی روش وقت گذاشتی اما دیگه امکان نداره برسی درستش کنی باشه.
حالا این که خوبه! بعضی از استاد ها ددلاین هاشون رو میذارن 6 صبح! اون وقت شب آخری گاهی مجبور میشی تا صبح بیدار بمونی و بعدش یه هفته ای با ساعت خواب به هم ریخته ت درگیری! کلا البته ساعت خواب معنایی نداره!
گاهی اون قدر میریم تو کامپیوتر که اصلا دیگه نمی فهمیم دور و برمون چه خبره! مثلا همین خود من! یه ساعت پیش اون قدر درگیر یه کد بودم که اصلا متوجه نشدم همه رفتن خوابیدن. مشکل خوابیدن ملت نیست! مشکل اینه که رخت خوابم تو اون یکی اتاقه و حالا که تو اون اتاق خوابیدن من دیگه تا صبح رخت خواب ندارم :|
برا همین مجبورم یا یه جوری خودمو سرگرم کنم، یا این که به شیوه ی دانشگاهی، کیفم رو بذارم زیر سرم و چادرم رو بکشم روم و بخوابم!
+ این پست خیلی ملایم تر از کنفرانس کلاسی ترم قبلم راجع به «معایب رایانه» س!
- پنجشنبه ۶ اسفند ۹۴