چگونه علم ژنتیک را به خاک و خون بکشیم! :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

چگونه علم ژنتیک را به خاک و خون بکشیم!

نظر به استقبال شما عزیزان از پیشنهاد بنده برای بیان برخی از مقدمات ژنتیک (:دی)، تصمیم گرفتم با یکی از چیزهایی که همون اول اول باهاش مواجه شدم شروع کنم.

البته که قصد پا کردن تو کفش دوستان زیست یا ژنتیک خونده ندارم. من رشته‌م کامپیوتره، اما گرایشم بیوانفورماتیکه و بدین سبب (!) ۳ واحد زیست و ۳ واحد هم  ژنتیک پاس کردم و لاغیر! اما به عنوان کسی که از ۱۵ سالگی، مباحث زیستی رو گذاشته‌بود کنار و ۸ سال تمام چسبیده‌بود به ریاضیات گسسته و مدار و ۰ و ۱، بعضی موضوعات که شاید برای خیلی‌ها پیش‌پا افتاده باشه، برای من به شدت شگفت‌انگیزه!مثلا همین تقسیم سلولی که الان می‌خوام توضیح بدم.

همیشه تو علوم راهنمایی و زیست اول دبیرستان شنیده‌بودم که تقسیم سلولی چطور اتفاق میفته، اما هیچ وقت به این که چرا تقسیم سلولی جور دیگه‌ای انجام نمیشه فکر نکرده‌بودم. وقتی فرایندهایی که تو بدن آدم اتفاق میفته رو می‌خونید، می‌بینید که همه‌شون به بهینه‌ترین حالت ممکن رخ میده. و این برای من که توی الگوریتم‌های درسیم همیشه با مسائل بهینه‌سازی مواجه بودم به شدت جالبه. تصور این که پشت اتفاقاتی که تو بدن آدم میفته هم الگوریتم‌هایی  وجود داره، برای من که از سال اول دانشگاه برای حل مسائل کامپیوتری با الگوریم درگیر شدم و اون‌ها رو بیشتر ساخته‌ی ذهن آدم‌ها می‌دونستم به شدت جالبه. مثلا یکی دیگه از چیزایی که من هیچ وقت فکر نمی‌کردم ربطی به بدن آدم داشته‌باشه، بخش‌پذیری اعداد بود. چیزی که ما تو ریاضیات گسسته خوندیم! این مورد رو هم اگر عمری باقی باشد می‌نویسم بعدها.

خب! بریم سراغ اصل مطلب!

تصور کنید دو تا شخص نابینا وارد یه فروشگاه لباس‌‌فروشی میشن و هر کدوم به یه فروشنده مراجعه می‌کنن و ازش ۴ جفت جوراب می‌خوان. یه جفت مشکی، یه جفت خاکستری، یه جفت سفید و یه جفت هم سرمه‌ای. خب... تا اینجا هیچ مشکلی وجود نداره. هر شخص نابینا ۴ جفت جوراب دستشه و به سمت صندوق میره تا حساب کنه. اما صندوقدار یه اشتباه می‌کنه و هر ۸ جفت جوراب رو داخل یه کیسه میذاره و به مشتری‌های نابینا تحویل میده. مشتری‌های نابینا هم حالا به هر دلیلی تصمیم می‌گیرن خودشون مسئله رو حل کنن و جوراب‌ها رو جدا کنن. طوری که به هر کدوم یه جفت جوراب مشکی، یه جفت سرمه‌ای، یه جفت سفید و یه جفت خاکستری برسه.

حالا صبر کنید. یه کم فکر کنید. چطور می‌تونن این کار رو انجام بدن؟ راه حل شما چیه؟


راه حل دوستان نابینامون اینه که دست می‌کنن توی نایلون، یه جفت جوراب برمی‌دارن، بسته‌ی جوراب رو باز می‌کنن، و هر کدوم یه لنگه جوراب ازش برمی‌دارن. این کار رو ۷ بار دیگه هم تکرار می‌کنن تا جوراب‌ها تموم بشه. حالا هر کدوم ۴ جفت جوراب، به رنگ‌های مختلف دارن. به همین سادگی، به همین خوشمزگی!

البته ما به بعدش کار نداریم. لابد هر کدوم‌شون توی خونه‌شون یه آدم بینا دارن که هر دفعه موقع جوراب پوشیدن بهشون کمک کنه تا جوراب‌های لنگه به لنگه نپوشن:)) مسئله‌ی اصلی جدا کردن جوراب‌های این دو تا غریبه از همه که خب راهش همینیه که نوشتم.

اینا برا چی بود؟ برای این که برسیم به تقسیم سلولی. همون‌طور که احتمالا می‌دونید، داخل هسته‌ی هر سلول انسان، ۴۶ تا کروموزوم وجود داره. کروموزوم‌ها چنین ساختار نردبونی شکلی دارن و از به هم چسبیدن ۴ نوع مولکول ایجاد میشن: A ، C، G و T.

نکته‌ای که باید بدونید اینه که این ۴ نوع مولکول، با یه نظم خاصی کنار هم قرار می‌گیرن. همیشه A روبه‌روی T و C روبه‌روی G قرار می‌گیره. بنابراین ما اگه یکی از نرده‌های این نردبون رو داشته‌باشیم، در واقع می‌دونیم نرده‌ی دوم چیه.

حالا یه سلول داریم که می‌خواد تقسیم بشه به دو تا سلول عین هم و عین خودش(تقسیم میتوز) یعنی یه سلول داریم که می‌خواد دو تا بشه و اولین قدم اینه که هسته‌ش باید دو تا بشه و برای این کار هم تک‌تک اون ۴۶ تا کروموزوم باید دو تا بشن. اگه داخل هسته‌ی هر سلول یه آدم بینا بود، احتمالا از روی هر کروموزوم یکی ساخته می‌شد، بعد او آدم می‌رفت اینا رو به دو گروه عین هم تقسیم می‌کرد و هر گروه رو تحویل یکی از سلول‌ها می‌داد و تمام! اما خب آدم بینامون کجا بود حالا؟ اینجاست که مسئله‌ی جوراب به کمک‌مون میاد!

اتفاقی که میفته اینه که موقع تقسیم سلولی، یه سری رشته به اسم ریزلوله توی سلول ایجاد میشن، و از دو طرف به این نردبون‌ها می‌چسبن و اون‌ها رو به دو سمت مختلف می‌کشن و نردبون‌ها طی یه سری اتفاق از وسط نصف می‌شن! دقیقا از محل اتصال A و T و محل اتصال C و G . این‌طوری هر کدوم از اون نرده‌های عمودی، به یه سمت میره.

حالا یه سری نردبون ناقص داریم که می‌دونیم تعدادشون با هم مساویه و مطمئنیم از هر نردبون اولیه یه نصفه تو هر گروه داریم. دقیقا مثل اون دو تا آدم نابینا که مطمئن هستن از هر جفت جوراب یه لنگه دارن. یادتونه گفتم با داشتن یکی از این نرده‌ها اون یکی رو هم می‌دونیم چیه، چون مکمل هم هستن؟ خب دیگه! مسئله حل شد. حالا طی فرایندهایی این نرده‌ی دوم برای هر کدوم از این نردبونای ناقص ساخته میشه و بهشون می‌چسبه و بعد هم مراحل بعدی تقسیم سلولی اتفاق میفته و به دو تا سلول عین هم می‌رسیم!


+ امیدوارم توضیحاتم خیلی فاجعه نبوده باشه:)) نمی‌دونم چرا مصمم بودم که نرم دوباره بخونم:)) این مسئله‌ی جوراب برا خودم خیلی جالب بود، این شد که از این‌جا شروع کردم. از این به بعد جذاب‌تر خواهد شد البته!

مهدی ­­­­
۲۴ تیر ۰۶:۴۸

چقدر آموزنده! جالب بود!

پاسخ :

با تشکرات فراوان!
کَپُو ...
۲۴ تیر ۱۰:۳۹

من همیشه زیست‌ام ضعیف بوده، فک نکنم ژنتیک‌تو پاس شم

پاسخ :

برو حذف کن به نظرم. من نمودار نمی‌زنم چون:))
جوزفین مارچ
۲۴ تیر ۱۰:۵۱

چه‌قدر خوب توضیح دادی:)

من این‌ها رو بخوام برای خودم هم توضیح بدم بیست‌بار می‌پیچونمش دور سرم تا مثلا فقط بگم جفت نوکلوئیدها برای هم اختصاصی‌ن.

واقعا منتظرم بقیه‌شون رو ببینم:)))

پاسخ :

شرمنده می‌فرمایید[اموجی عرق شرم بر پیشانی و اینا]
آخه فقط یه چیز کلی گفتم و وارد هیچ جزئیاتی نشدم. وگرنه که مراحل همین میتوز رو اصولا ۳ دقیقه بعد از خوندن یادم میره خودم هم:))

بیست و دو
۲۴ تیر ۱۰:۵۵

خدایی از خوندنش لذت بردم

میدونی فقط جا داره آدم بگه الله اکبر از اینهمه بزرگی و معجزه خداوند

پاسخ :

چه عالی ^_^
اصلا یه چیز عجیبیه این فرایندها. یه استاد داریم، میگه سیستم ایمنی رو آدم باید سجده کنه بخونه! بس که قشنگه! یه بار باید برم اونم بخونم ببینم چیه:))
مائده ‌‌‌‌‌‌‌
۲۴ تیر ۱۰:۵۵

آخ که چقدر کیف کردم واقعا! ما معمولا مقدمات زنتیک رو با مثال های ملموس نمی‌خونیم. اول که گفتی همه جورابارو تو یه کیسه میذاریم و این ها فکر کردم میخوای بری سراغ پلی‌پلوئیدی شدن. 

خود مراحل میتوز هم یک عالمه جزئیات جذاب داره.^_^

دیگه اینکه این بیوانفورماتیک چقدر خداست! شت *-*

پاسخ :

چقدر خوب ^_^
این مثال تو کتاب ژنتیکی بود که منبع درس ما بود. متاسفانه الان ندارمش و اسمش رو هم یادم نیست. ولی دقیقا اولین مطلبی که تو کتاب نوشته‌بود، همین بود. مثال مشتری‌های نابینا.
آره واقعا. خیلی جذابه همه چیش!
رشته‌ی عجیبی‌ست!
فاطمه ‌‌‌‌
۲۴ تیر ۲۰:۵۷

لذت بردم الهه، خیلی هم خوب توضیح داده بودی :)

 

اون بخش‌پذیری اعداد تو بدن رو هم بنویس یه بار لطفا. اصلا برام ملموس نیست :))

پاسخ :

خدا رو شکر:) خیلی هم ممنون:))

آره، انشاالله می‌نویسم.
ممد
۱۹ مرداد ۰۰:۰۱

سلام

ببخشید بنظر شما رشته بیوانفورماتیک بین رشته ای حساب میشه؟ کسی از رشته فیزیک میتونه توی این حوزه کار کنه؟ 

پیش زمینه چیا میخواد؟

پاسخ :

سلام:)
بله، بیوانفورماتیک بین رشته‌ای حساب میشه. یه چیزی بین ژنتیک و هوش مصنوعی.
پیش زمینه‌ش هم آمار و الگوریتم و هوش مصنوعی و ژنتیک هست.
نمی‌دونم از فیزیک میشه واردش شد یا نه. چون با فیزیک آشنایی ندارم. اما اینو می‌دونم که یکی از درس‌های ما رو یکی از اساتید دانشکده فیزیک درس می‌داد بهمون. درس «تکامل». شاید از این طریق بشه وارد شد.
می‌تونم یه کم بگردم یا بپرسم. فقط باید یه راه ارتباطی با شما داشته‌باشم که نتیجه رو بهتون بگم:)
ممد
۱۹ مرداد ۱۴:۲۹

سلام ممنون

اها گرفتم. خب مثلن هوش مصنوعی و الگوریتم اینا درسشون اراعه میشه؟ بنظرتون با یکی دو درس گرفتن قابل یادگیری هست در حدی که بشه وارد این رشته شد؟

بله ببخشید یادم رفت.ایمیلمو وارد کردم. اگه چیزی به ذهنتون رسید خیلی لطف میکنید. تا همینجاشم ممنون

پاسخ :

خواهش می‌کنم.
بله، تو دانشکده کامپیوتر ارائه میشه.
حتی می‌تونید خودتون با کمک سایت‌هایی مثل مکتب‌خونه مباحثش رو یه دور ببینید. اما اگه ارشد بیوانفورماتیک قبول بشید، یا باید این درس‌ها رو از قبل پاس کرده‌باشید، یا پیش‌نیاز می‌خوره و یکی دو ترم بیشتر باید درس بخونید.
بستگی به خودتون داره. احتمالا از رشته‌های دیگه سخت‌تر بشه با این درس‌ها کنار اومد، اما اگه علاقه داشته‌باشید، چرا که نه؟ مثلا به جز این درس‌ها که بخش‌های تئوری ماجرا هستن، برنامه‌نویسی هم بلد باشید یا اون قدر علاقه داشته‌باشید که طی همون ترم‌ اول یاد بگیرید. زبان‌هایی مثل پایتون یا R.
تو همون سایت مکتب‌خونه درس‌های بیوانفورماتیک مقدماتی و پیشرفته هم هست که به نظرم بد نیست ببینید و با فضای کلی این رشته آشنا بشید.
خواهش می‌کنم، اگه چیزی پیدا کردم حتما می‌فرستم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan