چون من خودم هدف دارم. :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

چون من خودم هدف دارم.

اولین بار که یکی بهم گفت «نمی‌خوام تو رو از دست بدم» ، عصبانی شدم. تمام نفرتم از چشمام زد بیرون و با خودم فکر کردم «من مال تو نیستم که تو بخوای منو از دست بدی!». حتی فکر این که چی با خودش فکر کرده که چنین حرفی به من می‌زنه، باعث انزجارم می‌شد. ۱۸ ساله بودم. خیلی وقت بود می‌دونستم بهم علاقه داره و خیلی وقت بود می‌دونستم ازش متنفرم. اما فامیل بود، نمی‌شد ندیدش. گفتن به خانواده‌م و برخورد احتمالی اون‌ها هم معادل این بود که آبروش تو کل فامیل بره و من اینو نمی‌خواستم.
دومین بار که یکی بهم گفت نمی‌خوام تو رو از دست بدم ۲۰ سالم بود. قند تو دلم آب شد. منم نمی‌خواستم از دستش بدم. شرایط مسخره و عجیب و غریبی پیش اومده بود که هر دو فکر می‌کردیم همه‌چی تموم شده. که کاش همون موقع تموم می‌شد همه چی. اما جنگیدیم. اون موقع هم دیگه رو از دست ندادیم. یکی، دو سال بعد بود که کم‌کم از دست رفتیم و بعد از این که هیچی ازمون باقی نموند، نگاه کردیم و دیدیم خیلی وقته از ته خط گذشتیم. تمومش کردیم.
سومین بار که یکی بهم گفت نمی‌خوام تو رو از دست بدم، دو شب پیش بود. آخرای ۲۵ سالگی. شرایط عجیب و غریبی پیش اومده که اصلا بعید نیست همه‌چیز تموم بشه. اما نه خبری از نفرت هست، نه قندی تو دلم آب میشه. نه می‌خوام بهش بگم من مال تو نیستم که از دستم بدی، نه می‌خوام بجنگم. می‌دونم من مال اون نیستم که بخواد از دستم بده. می‌دونم نتیجه‌ی جنگیدن هم لزوما پیروزی نیست، حتی اگه اولش این طور به نظر برسه. می‌خوام بشینم و تماشا کنم و ببینم تهش چی میشه؟ به قول خودش از دستم میده یا نه؟ به جای جنگیدن، ایمیل می‌زنم به استادها و کلاس می‌گیرم و مقاله می‌خونم و گزارش می‌نویسم و تلاش می‌کنم کارای روزمره‌م رو انجام بدم. چون باید چند روز دیگه دفاع کنم از سمینارم. چون باید دیگه نتیجه بگیرم و پایان‌نامه بنویسم. چون حالا دیگه معدلم بالاست و توصیه‌نامه‌هام رو هم جور کردم و باید به فکر خوندن زبان باشم کم‌کم. چون خیلی وقته که دیگه نمی‌خوام تنها نقشم تو این زندگی «هدفِ کسی بودن» باشه. چون من خودم هدف دارم.

لادن --
۳۱ شهریور ۱۳:۴۲

آفرین بهت

امیدوارم به بزرگترین و خفن ترین جایگاهی که میشه برسی.

پاسخ :

خیلی ممنون ^_^
فاطمه ‌‌‌‌
۳۱ شهریور ۲۲:۲۴

دمت گرم، خوب کاری می‌کنی👌 خیلی موافقم که باید هدفای خودمونو داشته باشیم.

پاسخ :

دم خودت گرم فرزندم :))
استیو ‌‌
۳۱ شهریور ۲۳:۱۲

الحمدالله.

 

چون خیلی وقته که دیگه نمی‌خوام تنها نقشم تو این زندگی «هدفِ کسی بودن» باشه. چون من خودم هدف دارم.

چقدر این جمله عمیق بود! اگه یه روز نویسنده شدم سرقت ادبی خواهم کردش :/

 

هعیی، نمی‌دونم که ولی. الان احتمالا منم یه جاییم نزدیکای 20سالگی شما... و نمی‌دونم، باید بجنگم؟ یعنی نباید بجنگم؟ پشیمون می‌شم؟ تهش قراره بی‌فایده باشه و تلاش اضافی؟ نمی‌دونم، ظاهرا الان باید سرم رو درگیر انتخاب رشته کنم و به از دست رفتن فکر نکنم و صبر کنم تا دانشگاها شروع بشه و سرم شلوغ‌تر بشه و دیگه وقت نکنم به احساسات فکر کنم؟ یا چی؟ نمی‌دونم، کاشکی الان درک احساسی‌م به اندازه‌ی شیش سال بعدم بود، کاش لااقل می‌دونستم هدفم چیه و واقعا چی می‌خوام.

پاسخ :

:))
شما نوشته‌های من رو بیشتر از چیزی که خودم اونا رو جدی بگیرم، جدی می‌گیری:)))

هیچ تلاشی اضافه و بی‌فایده نیست به نظر من. همین من اگه تجربه‌ی ۲۰ سالگی نبود، امکان نداشت الان این قد تکلیفم با خودم روشن باشه. فقط باید این آمادگی رو داشته باشیم که اگه تلاش‌مون به نتیجه نرسید، با شکست مواجه بشیم. و البته چیزایی که ازشون مطمئنیم رو بذاریم تو اولویت، بعد برا چیزایی که کمتر بهشون اطمینان داریم تلاش کنیم.
مهدی ­­­­
۰۱ مهر ۱۹:۳۲

یکی میگفت که شما یا یه plan داری یا بخشی از plan یه نفر دیگه میشی :) بنظر میاد که یه نفر میخواد گزینه ی اول رو انتخاب کنه! تبریک! امیدوارم بزرگترین رویا ها رو تو ذهنت پرورش بدی و به بالاترین ها برسی.

پاسخ :

خیلی ممنون:)
استیو ‌‌
۰۲ مهر ۱۱:۱۲

قبلا هم گفتم، این نوشته‌های شما واقعا درس‌های زندگی به حساب می‌آن به نظرم.

 

آره، راست می‌گین، الان همین هم من رو به فکر انداخت دوباره. کلا یه آدمیم که نمی‌تونم نشدنی بودن چیزی که دوست دارم رو باور کنم و گاهی بی‌خودی و اضافی کلی زور می‌زنم. باید بتونم، یعنی باید سعی کنم بتونم وقتی چیزی نشدنیه، این رو قبول کنم و وقت و زورم رو تلف نکنم.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan