مسیر اشتباه! :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

مسیر اشتباه!

مترو به نظر شلوغ‌تر از حالت عادی بود و از این بابت خوشحال بودم. بعد از مدت‌ها صدای همهمه‌ی جمعیت رو می‌شنیدم. همین دیشب که با نیلگون صحبت می‌کردم راجع به این حرف زده‌بودیم که دیدن آدم‌ها چقدر کیف میده و چقدر بد شده که دیگه نمی‌تونیم بریم جاهای شلوغ! ولی با این حال به خاطر کرونا، خلوت‌ترین جای ممکن رو پیدا کردم و ایستادم. سرم تو گوشی بود و فکرم هزارجا بود و هیچ ایده‌ای نداشتم که تو کدوم ایستگاهیم. مهم هم نبود. مقصد من ایستگاه آخر بود و به هر حال هر وقت می‌رسیدیم می‌فهمیدم.
احساس کردم یه نفر داره به سمتم میاد. سرم رو بلند کردم. گفت: من می‌خوام برم ایستگاه فلان، باید چی کار کنم؟
قطار ایستاد.از پنجره نگاه کردم، ایستگاه توحید بودیم. گفتم باید نقشه‌م رو ببینم. ایستگاهی که شما می‌خواید رو نمی‌دونم کجاست. 
تا بخوام اپ نقشه‌ی مترو رو باز کنم، گفت: به من گفتن از شادمان سوار شو به سمت کلاهدوز، بعد ... پریدم وسط حرفش و گفتم: خب شما تو شادمان به سمت ارم سوار شدید. الان پیاده‌شید، برید اون طرف، برعکس این مسیر!
به محض این که جمله‌م تموم شد، با عجله و تو ثانیه‌ی آخر از قطار پیاده شد و در هم بلافاصله پشت سرش بسته شد.
همون لحظه یهو یادم افتاد که من هیچ وقت از دانشگاه تا خونه ایستگاه توحید رو نمی‌بینم! دویدم سمت در و گفتم:" صبر کن... من اشتباه سوار شدم..." ولی فایده نداشت! در بسته‌شده‌بود.
به خیال این که خودم درست سوار شدم، به اون خانم گفتم اشتباه سوار شدی :|
ایستگاه بعدی من هم از قطار پیاده شدم و رفتم اون طرف و به این فکر کردم که کاش اون خانم هم به موقع متوجه شده‌باشه که اشتباه از من بوده و کمتر بهم فحش بده و از ایستگاه توحید تا خودِ خونه خندیدم به خو‌ش‌شانسی خودم و بدشانسی اون خانم!
من خوش‌شانس بودم، چون از بین اون همه آدم، اون خانم اومد و از من آدرس پرسید و اگه نمی‌پرسید، با اون فکر درگیر و سری که تو گوشی بود، احتمالا تا اون سر خط می‌رفتم. یا حداقل ۵،۶ ایستگاه بعد به این کا چرا نمی‌رسیم شک می‌کردم و تازه متوجه می‌شدم که اشتباه سوار قطار شدم. اون خانم بدشانس بود، چون احتمالا به غیر از من از هر کس دیگه‌ای آدرس می‌پرسید، از مسیر درست منحرف نمی‌شد!

+ خدا جونم! می‌دونم کل این داستان جوابی بود به تمام اون فکرایی که تو سرم بود. می‌دونم بارها بهم نشون دادی حواست بهم هست و قبل از این که دیر بشه، بهم نشون میدی مسیری که توش هستم اشتباهه و باید برگردم و تا وقتی دارم همه‌ی تلاشم رو می‌کنم نیازی نیست این قدر نگران باشم. ولی میشه لطفا حواست به بقیه‌ی بنده‌هات هم باشه؟ الان اون خانم بدبخت چه گناهی کرده‌بود که گیر من افتاد آخه؟:))
++ آقا نیاید نصیحت کنید و بگید این چه وضع حرف زدن با خداست و اینا! خدا خودش می‌دونه من شوخی دارم باهاش :))
فاطمه ‌‌‌‌
۲۰ آذر ۲۳:۵۹

شاید اینکه اون خانومه هم گیر تو افتاده حکمتی توش بوده :))

پاسخ :

امیدوارم اونم همین طوری فکر کنه و خیلی بهم فحش نده😅
احسان ..
۲۱ آذر ۰۸:۴۰

تو اوج کرونا متروسواری میکنن تازه آدرس اشتباه هم میدن به ملت!:)))

پاسخ :

دیگه بالاخره یا باید علم و دانش رو فدا کنیم، یا جون ملت و خودمون رو به خطر بندازیم، یا روزی ۴۰،۵۰ تومن پول اسنپ بدیم:))
🔹🔹نیلگون 🔹🔹
۲۱ آذر ۱۴:۱۵

آفرین!به این میگن برداشت مثبت از حوادث و نشانه ها :)))

ولی جدن اون خانومه گناه داشت :( 

پاسخ :

بعد به من میگن بدبینی!:)))
اون خانومه قبل از من از یکی آدرس پرسیده‌بود، بعد داشت دوباره می‌پرسید که مطمئن بشه. الان تنها دلخوشیم اینه که قبل از این که واقعا بره اون طرف، باز از یکی دیگه پرسیده که مطمئن‌تر بشه:))
ویلیام (کپوی سابق)
۲۱ آذر ۱۶:۰۹

من هر وقت ازم سوالی در مورد آدرس پرسیده میشه میگم من اهل اینجا نیستم دیگه خلاص. یه بار یکی تو دانشگاه ازم سوال پرسید، گفتم من سوار میشم هر جا میگم برو، و رد کردیم اونجایی رو که میخواست بره.

 

مترو اصفهان آدما رو 0.5xان، تهران فک کنم 2x

پاسخ :

منم کلا اگه مطمئن نباشم همون اول عذرخواهی می‌کنم و میگم که نمی‌دونم. یا اگه ببینم طرف ایستاده و به نظر میاد وقت داره، اگه تو خیابون باشه از تو گوگل‌مپ و اگه تو مترو باشه از همین اپ مترو می‌بینم براش و توضیح میدم. ولی مسئله این بود که خیلی مطمئن بودم درست سوار شدم:)) یعنی درصدی احتمال نمی‌دادم خودم مسیر هرروزه‌م رو اشتباه اومده باشم!

منم یکی دو بار بعدا فهمیدم که آدرس رو پیچوندم و دادم به ملت، نتیجه‌ش شده همین نمی‌دونم گفتن‌هایی که بالا توضیح دادم. طبق این فلسفه که : آدرس دادن بلد نیستی، آدرس ندادن که بلدی!

این جمله آخر رو نفهمیدم!
ویلیام (کپوی سابق)
۲۱ آذر ۲۱:۳۸

واسه همون ادبیات انسان شهر که اومدم تهران، متروش که رفتم همه داشتن می‌دویدن، تند تند تند آدم می‌اومد تند تند تند آدم می‌رفت، حتی یادمه یه نمایشگاه عکسی هم تو راهرو بود و تو اون مدت که من داشتم تابلوها رو می‌دیدم همه یه جوری منو نگاه میکردن انگار خل و چلم و چرا من عجله ندارم! دو ایکس منظورم سرعتشونه، مثه پخش ویدئو

 

ولی مترو اصفهان واستون نگم، ملو، آروم، اصن انگار هیشکی عجله نداره، شاید مربوط به شلوغ نبودنشه دیگه، یه خطه کلا، دستفروش هم نداره قشنگ از اول تا آخر میشه گوشه‌ی دنج پیدا کرد خوابید.

پاسخ :

آها... از اون لحاظ! :دی
آره، اصلا معلوم نیست چرا ما تو متروی تهران این قدر عجله داریم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan