گفت دچار نوسانات شدید روحی هستی و من نمیدونم چرا بعد از شنیدن حرفای ناامیدکنندهش، یهو حالم خوب شد. همون طور که نمیدونم چرا قبل از شنیدن حرفاش حالم به شکل وحشتناکی بد بود.
+ بهای چیو دارم میدم؟ علاقهی خودم یا کاری که یکی دیگه انجام داده؟
+ این دیگه چه دنیای مسخرهایه؟
+ میگم خودکشی هم یه راهه، و خب یکی از خوبیاش هم اینه که دیگه لازم نیست از پروژهم دفاع کنم. میگه راست میگیا! میگم ولی بعدش باید از خودم و تصمیمم در مقابل خدا دفاع کنم! باز میگه راست میگیا!🤦🏻♀️
+ نترسید، این مکالمه شوخی بود.
- دوشنبه ۴ اسفند ۹۹