سالِ دیگه :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

سالِ دیگه

دعای جوشن کبیر رو تو مفاتیح پیدا کردم و به فراز پنجم نرسیده زدم زیر گریه. یه جوری که دیگه چشمام به زور می‌دید و اگه صوت دعا از گوشیم پخش نمی‌شد، نمی‌تونستم ادامه بدم. من آدم گریه کردن تو شب‌های قدر نبودم. ته تهش با کلی زور زدن یه کوچولو چشمام تر می‌شد. دیشب ولی فرق داشت. مفاتیح رو که گرفتم دستم، صدای محمود پیچید تو گوشم که می‌گفت «شب‌های قدر هیچ جا نمیری؟ می‌مونی خونه؟ تقدیر یه سالت نوشته میشه، برو یه جای زیارتی!» تقدیر یه سال! راستی پارسال شب قدر من چی خواسته‌بودم از خدا؟ تو چه حالی بودم؟ امسال چرا دلم کربلاست؟ چون کربلا رو دیدم؟ یا چون محمود رفته کربلا؟
***
قرار بود بعد از عقد ۴ روز بریم کیش، بعدم ۳ روز قشم و بعدم بیایم سر خونه‌زندگی‌مون. دو هفته مونده به عقد زنگ زد گفت «نظرت چیه بریم کربلا؟ هم کلا خوبه که بریم و زندگی‌مون رو با یه سفر زیارتی شروع کنیم، هم این که میگن اگه بعد از کیش بری قشم می‌خوره تو ذوقت. بعد از کیش برگردیم تهران، دو سه روز بعد بریم کربلا، سال تحویل اونجا باشیم و بعد برگردیم. البته می‌تونیم همین برنامه‌مون رو داشته‌باشیم، شب‌های قدر بریم کربلا.»
اون موقع رابطه‌ی من با رییس شکرآب بود. دوست نداشتم بیشتر مرخصی بگیرم ازش. ترس قضا شدن روزه‌هام رو هم داشتم. تو ذهنم با برنامه‌ی اول موافقت کردم. قبل از این که نظرم رو اعلام کنم ادامه داد «پارسال که شب قدر رفته‌بودم کربلا، دعا کردم تا سال بعد این موقع ازدواج کرده‌باشم. خوبه که امسال با هم بریم.» با خنده گفتم «ازدواج کرده باشی؟ شخص خاصی هم مد نظرت بود حالا؟» گفت «حالا... یه نیم نگاهی بهت داشتم!» تکرار کردم «نیم نگاه!» و خندیدم.
***
راستی من پارسال شب قدر چی خواستم از خدا که قسمتم کرد طی همین یه سال دو بار برم کربلا؟ اونم من قدرنشناسی که بعد از تموم شدن حرفای محمود بهش گفتم «نه، همون سال تحویل رو بریم. شب قدر نه» و دیشب داشتم دق می‌کردم از پشیمونی. من پارسال چی خواستم از خدا که الان اینجام؟ منی که واقعا داشتم به سمت از دست دادن اعتقاداتم می‌رفتم. اصلا هیچ کدوم از اتفاقایی که تو این یه سال برام افتاد رو می‌تونستم تصور کنم؟ من خواستم، یا محمود؟
***
به فراز پنجم نرسیده چشمام پر از اشک شد و به این فکر کردم که من چیزی نمی‌خوام خدا. وقتی چیزهایی رو بهم میدی که حتی به ذهنم خطور نمی‌کنه، من اصلا چطور ازت چیزی بخوام؟ چیزی نمی‌خوام به جز... سال دیگه، شب قدر، کربلا.

+ البته که بعدش باز چیزهایی خواستم. شب قدره ها! شوخی نیست که.
عارفه صاد
۲۳ فروردين ۰۰:۰۳

التماس دعای فراوان :)

پاسخ :

حاجت‌روا باشید انشاالله🌺
صبا
۲۵ تیر ۲۲:۰۱

خوش به سعادتت

نرگس
۱۴ مرداد ۲۰:۱۴

سلام، ببخشید امکانش هست رمز پست‌های قبل رو داشته باشم؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan