خب با توجه به این که پست قبلی من صندلی داغ و راجع به خودم بود، این پست هم چالشیه که آقای هاتف راه انداخته و باز راجع به خودمه، باید خدمت تون عرض کنم که این توالی اتفاقیه و من از خودشیفتگی مزمن رنج نمی برم.( در واقع از خودشیفتگی مزمن لذت می برم :))) )
۱ - به هیچ عنوان چیزی که دهنی باشه نمی خورم. حتی دهنی خودم. یعنی مثلا اگه بین غذا خوردنم وقفه بیفته، وقتی برگردم سر غذا، قاشقم دیگه دهنی محسوب میشه و ترجیح میدم ازش استفاده نکنم یا بشورمش. یا از یه ور دیگه ی لیوان بقیه ی نوشیدنیم رو بخورم. آب نبات چوبی یا مسواک اگه وسط خوردن یا مسواک زدن از دهنم در بیاد حتما باید بشورمش.
۲- اگه استرس داشته باشم شدیدا وسواسی میشم. مثلا دم کنکور کارشناسی صندلی تاشو برده بودم مدرسه، زنگ های ناهار رو زمین نمی نشستم. ولی خب قبل و بعدش همین کار خیلی هم عادی بود برام.
۳ - مسواک زدنم حدود یه ربع طول می کشه و آخرین باری که رفتم دندون پزشکی بهم گفتن اون قدر مسواک زدی که مینای دندونت آسیب دیده و دندونات داره خراب میشه :| فقط مسواک نرم با خمیردندون حساس.
۴ - از هیچی تو غذا به اندازه ی پیاز پخته که بیاد زیر دندونم بدم نمیاد.اگه غذا پیاز داشته باشه(که همیشه داره) یا با جدیت همه ش رو جدا می کنم، یا غذا رو نمی خورم. خیلی بخوام تخفیف بدم، اگه پیاز رنده شده باشه، نادیده می گیرمش.
۵ - شیرینی و چیپس خیلی دوست دارم ولی به محض خودن عذاب وجدان بیچاره م می کنه.
۶ - بعضی چیزا هیچ وقت برام عادی نمیشن و هربار یادم میاد تعجب می کنم. مثلا الان هنوز وجود برادرم برام عادی نشده و وقتی به کسی میگم یه خواهر و یه برادر دارم، خودم تعجب می کنم.(برادرم ۸ سالشه)
۷- این که میگن یکی از لذت های زندگی غذا خوردنه رو هیچ وقت درک نکردم. یعنی از غذا خوردن هیچ وقت لذت نمی برم. در بهترین حالت، رنج هم نمی کشم:))
۸ - حس گرسنگی رو نمی فهمم. یعنی تا ضعف نکنم و فشارم نیفته و یخ نزنم، نمی فهمم که باید یه چیزی بخورم.
۹ - شب تا صبح بیدار موندن و کم خوابیدن برام ارزش محسوب میشه. یعنی حتی اگه طی روز هیچ کاری نکرده باشم و شب هم با وجود بیدار موندن هیچ کاری نکنم، باز هم فردا صبحش یه جورایی به خودم افتخار می کنم که شب نخوابیدم!
۱۰ - شخصیت های آدم ها تو محیط واقعی و مجازی رو کاملا جدا می بینم. بار ها پیش اومده با یکی تو مجازی بحثم شده، فردا دیدمش و خیلی عادی باهاش برخورد کردم در حالی که این موضوع برای اون عجیب بوده و خب انتظار نداشته که مثلا من برم باهاش حرف بزنم. این البته تو محیط های مختلف واقعی هم تا حدودی هست. یه جا با یکی بحثم بشه، تو محیط دیگه عادی باخاش برخورد می کنم.
۱۱- نمی تونم بیشتر از چند ثانیه به صورت یا چشم آدم ها نگاه کنم. تا حدی که تو خواب هام هم سر کسی رو نمی بینم. با هر کس حرف می زنم قیافه ش رو نمی بینم.
۱۲ - دیگه بعضی وقتا شور ملاحظه کردن بقیه رو درمیارم. تا حدی که خیلی وقتا حتی برداشت اشتباهی از کارام می کنن. مثلا تو همین وبلاگ هیچ وقت نمیرم همین جوری به کسی رمز بدم، چون احساس می کنم این طوری در واقع مجبورش کردم مطلبم رو بخونه. در حالی که خیلی کار عادی ای هست. یا مثلا یه بار یکی از آشنا ها به مدت ۷ - ۸ سال دایم برام مزاحمت ایجاد می کرد(اس ام اس، ایمیل،کامنت تو وبلاگ، تعقیب تو خیابون و ...) ولی من فقط برای این که آبروش نره کلی تحمل کردم و به هیچ کس چیزی نگفتم.
۱۳ - شدیدا مضطرب هستم ولی معمولا کسی باور نمی کنه. برای چیزای خیلی خیلی جزیی استرس می گیرم و این آزار دهنده س. اما وقتی یه اتفاق واقعا نگران کننده یا اعصاب خرد کن میفته، کاملا خونسرد هستم.
۱۴ - به غیر از قیافه،شکل دست آدم ها تو ذهنم می مونه. به مدل انگشت ها و ناخن هاشون خیلی دقت می کنم. مثلا یه نفرو که می بینم با خودم میگم عه، این دستش چقدر آشناست! بعد فک می کنم که خب شبیه دست فلانیه دیگه!
دیگه فکر می کنم همینا باشه.
اگه خواستید ویژگی های عجیب آدم های دیگه رو هم بخونید، به این پست هاتف مراجعه کنید.
از شما خواننده ی عزیز هم دعوت می کنم بنویسید و اگه نوشتید به هاتف خبر بدید!
- شنبه ۸ ارديبهشت ۹۷