داشتم فکر میکردم من نه اون قدر آدم باایمانی هستم که اگه یه چیزی رو خواستم و نشد، بلافاصله بپذیرم که «حتما حکمتی توش بوده»، نه اون قدر بیایمانم که این جملهی «حتما حکمتی توش بوده» هیچ جایی تو مغزم پخش نشه و حتی شده آسمون رو به زمین بدوزم و به اون خواسته برسم.
برای همین وقتی میخوام و نمیشه، این جملههه یه جای نامعلوم از مغزم پخش میشه و تا زمانی که یه نشونهی ریز از اون حکمت ببینم یا عقلم به کار بیفته و متوجه بشم واقعا حکمتی توش بده و این جمله رو به معنی واقعی کلمه بپذیرم، همهش خودم رو میکوبم به در و دیوار و سر تا پام رو سیاه و کبود میکنم و اعصاب و روان خودم رو داغون! (آقا! در و دیوار و سیاه و کبود استعاریه! خودزنی ندارم!)
شاید این خاصیت همهی چیزای نصفه و نیمهس.
+ کی تو این دنیا از فرداش خبر داره؟
- جمعه ۱۲ دی ۹۹