نصفه و نیمه :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

نصفه و نیمه

داشتم فکر می‌کردم من نه اون قدر آدم باایمانی هستم که اگه یه چیزی رو خواستم و نشد، بلافاصله بپذیرم که «حتما حکمتی توش بوده»، نه اون قدر بی‌ایمانم که این جمله‌ی «حتما حکمتی توش بوده» هیچ جایی تو مغزم پخش نشه و حتی شده آسمون رو به زمین بدوزم و به اون خواسته برسم.

برای همین وقتی می‌خوام و نمیشه، این جمله‌هه یه جای نامعلوم از مغزم پخش میشه و تا زمانی که یه نشونه‌ی ریز از اون حکمت ببینم یا عقلم به کار بیفته و متوجه بشم واقعا حکمتی توش بده و این جمله رو به معنی واقعی کلمه بپذیرم، همه‌ش خودم رو می‌کوبم به در و دیوار و سر تا پام رو سیاه و کبود می‌کنم و اعصاب و روان خودم رو داغون! (آقا! در و دیوار و سیاه و کبود استعاریه! خودزنی ندارم!)

شاید این خاصیت همه‌ی چیزای نصفه و نیمه‌س. 


+ کی تو این دنیا از فرداش خبر داره؟

آبجی خانوم (فاطمه ...)
۱۴ دی ۰۸:۵۹

منم یه جورای نصفه نیمه م ولی واقعا اون (+) قابلیت اینو داره که تابلوش کنیم بزنیم جلو چشممون. 

پاسخ :

عجیبه اصلا... گاهی یه اتفاقایی میفته که آدم مخش سوت می‌کشه:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan