از احوالات ما اگر جوبا باشید، وقت نداریم!
خواهرم را نمیدانم، ولی حداقل من وقت ندارم!
البته که این وقت نداشتن به ایدهآلهای من نزدیک است. همیشه فکر میکردم باید درسم را تمام کنم تا بتوانم کار کنم و همیشه وحشت داشتم از این که اگر درس بخوانم یا کار کنم فرصت کارهای خانه را نخواهم داشت و در عرض یک هفته خانه را تبدیل به طویله خواهم کرد! تفکر اول به خاطر حالتی شبیه وسواس فکری بود و تفکر دوم هم ناشی از خانهدار بودن مامان بود که مدام داشت کار میکرد و باز هم بیشتر وقتها از نتیجه راضی نبود. اما حالا من دارم درس میخوانم، کار میکنم، بخشی از کارهای خانه را انجام میدهم و هنوز نه خانه از چیزی که قبلا بود فاصلهی زیادی گرفته و نه گرسنه ماندهایم. تازه در این گیر و دار دیروز بالاخره رفتم امتحان آییننامهام را هم دادم و قبول شدم و حالا باید یکی دو جلسهای کلاس اضافه بردارم تا بعد از ۶ هقته ندیدن ماشین، برای امتحان شهری آماده شوم.
پیگیریهای اهل فامیل کمتر شده. انگار خیالشان راحت شده که ما بلدیم زندگی کنیم و دیگر از تماسهای هرروزهی مادربزرگها خبری نیست. خانم همسایه دیگر دم به دقیقه غذا برایمان نمیآورد و حالا دیگر اندازهی غذاها دستمان آمده و چیزی اضافه نمیماند و خیارها و هویجها در یخچال خراب نمیشوند.
ایتالیایی خواندن را فعلا متوقف کردهام و حسرت خواندن یک داستان جدید هم به دلم مانده اما اشکالی ندارد. اینها فعلا اولویت نیستند. اولویت داشتن حال خوب است و بیشتر کردن اعتماد به نفسم و پیدا کردن جایگاهم که دارم برایشان تلاش میکنم.
۵، ۶ ماه بود که اخبار را دنبال نمیکردم اما به لطف انتخاباتی که قرار نیست کوچکترین مشارکتی در آن داشتهباشم، چند روزی هست که یکی دو تا کانال خبری را دنبال میکنم و به خبرها (در واقع جوکها) میخندم. همین چند وقت پیش کمکم در این فکر بودم که حالا میتوانم در سکوت خبری بروم رایم را بدهم، که خب بعد از اعلام کاندیداها این فکر هم از سرم افتاد.
دیگر... عرضم به خدمتتان که ۲۷ ستارهی روشن هم دارم که گاهی بعضی را خاموش میکنم، اما به سرعت تعداد بیشتری روشن میشود. اگر بتوانم امروز کارهایی که برای خودم تعیین کردهام را تمام کنم، تعدادی را خاموش میکنم.
این از احوالات ما! از شما چه خبر؟
- جمعه ۷ خرداد ۰۰