دو نقطه‌ی سیاه :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

دو نقطه‌ی سیاه

به خیابان‌های شلوغ فکر می‌کنم. به مردمی که حالا در تعطیلات‌شان خوش می‌گذرانند و از نوازنده‌های خیابانی فیلم می‌گیرند و سوژه‌ی نقاش‌های خیابانی می‌شوند. به پیش غذا فکر می‌کنم و بشقاب اول و بشقاب دوم و دسر و ۵ ساعت ماندن در رستوران برای یک وعده ناهار. به بی‌خیالیشان. به دغدغه‌های نداشته‌شان.

فکر می‌کنم و فکر می‌کنم و نمی‌فهمم. نمی‌فهمم چطور می‌شود این طور بی‌دغدغه بود. چطور می‌شود این طور خوش گذراند. فکر می‌کنم من اینجا دوام نمی‌آورم.

فکر می‌کنم اما فایده‌ای ندارد. نمی‌شود. تصویر صف‌های توی قبرستان، تصویر آدم‌های نفرت‌انگیز، صدایی که واردات واکسن را ممنوع اعلام می‌کند، استوری کسی که در هیات واکسن مدرنا می‌زند، رنگ سیاه به جای عکس پروفایل‌ مخاطبان موبایلم، کلمه‌ی صیانت، اخبار افغانستان و تصویر دو نقطه‌ی سیاه که با سرعت از هواپیما به سمت زمین حرکت می‌کنند و ... با هیچ فکری از ذهنم پاک نمی‌شوند.

استیص‍ ‍آل
۲۶ مرداد ۰۰:۲۳

راسپینا.. قبلا همیشه طنز مینوشتی....

خودخواهم اما عیبی نداره اگه مارو نمیخندونی.. لطفا خودت خوب باش (دوست داریم و از مجازیا هیچ کاری به جز دعا کردن بر نمیاد)

پاسخ :

این غصه‌ها هم اگه مال زندگی خودم بود بالاخره ازش یه طنزی درمیاوردم، ولی نیست متاسفانه...
مرسی، منم دوستون دارم😊🌸
مهدی ­­­­
۲۶ مرداد ۰۳:۳۹

https://youtu.be/DtVBCG6ThDk

یاد این آهنگ افتادم

پاسخ :

قشنگ بود، مرسی!
تصویرسازیش هم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan