سِیر عجیب :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

سِیر عجیب

راستش را بخواهید سِیر عجیبی را طی کرده‌ام. اول از "منتظرم برگرده" رسیدم به "منتظرم برگرده تا بزنم تو دهنش!" و بعد رسیدم به "چرا منتظری؟ خب همین الان بزن تو دهنش!" و شواهد نشان می‌دهد به زودی به مرحله‌ی "این که زدن نمی‌خواد، اینو خدا خودش زده!" خواهم رسید. در واقع لب مرز این مورد هستم تقریبا.


از کی حرف می‌زنم؟ از قاف. کسی که زمانی آرزو داشتم هر روز ببینمش (به عنوان شریک زندگی) و حالا هر روز می‌بینمش (به عنوان همکار). اما این کجا و آن کجا!


+ این سِیر را برای کسانی که آدم اشتباهی دارد وارد زندگیشان می‌شود آرزومندم. البته با سرعت بیشتر!

شاگرد بنّا
۱۲ مهر ۰۱:۱۷

باز خوبه

کلی آدمن که تو مرحلۀ اول تا ابد میمونن(!)

پاسخ :

آره خب:)
امیلی :)
۱۲ مهر ۱۳:۲۴

واقعا سیر عجیبیه ولی مرحله آخرش واقعا پسندمه.

 

پاسخ :

👌👌👌
پرواز ...
۱۸ مهر ۲۰:۰۹

سخت ترین قسمتش عبور از مرحله ی اوله :) همون مرحله ای که هر لحظه دلت میخواد ببینیش!

پاسخ :

امروز داشتم فکر می‌کردم شاید هنوز تو این مرحله هستم و نمی‌فهمم. چون هر روز دارم می‌بینمش در واقع!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan