راستش را بخواهید سِیر عجیبی را طی کردهام. اول از "منتظرم برگرده" رسیدم به "منتظرم برگرده تا بزنم تو دهنش!" و بعد رسیدم به "چرا منتظری؟ خب همین الان بزن تو دهنش!" و شواهد نشان میدهد به زودی به مرحلهی "این که زدن نمیخواد، اینو خدا خودش زده!" خواهم رسید. در واقع لب مرز این مورد هستم تقریبا.
از کی حرف میزنم؟ از قاف. کسی که زمانی آرزو داشتم هر روز ببینمش (به عنوان شریک زندگی) و حالا هر روز میبینمش (به عنوان همکار). اما این کجا و آن کجا!
+ این سِیر را برای کسانی که آدم اشتباهی دارد وارد زندگیشان میشود آرزومندم. البته با سرعت بیشتر!
- دوشنبه ۱۲ مهر ۰۰