- شنبه ۲۳ بهمن ۰۰
۲۳ بهمن ۱۵:۲۱
الهه خیلی درکت میکنم❤
چند روز که پیش با درد قفسه سینه از خواب بیدار شدم، داشتم فکر میکردم یه پایاننامه اینقدر ارزشش رو نداره. کاش اصلا زودتر بهم بگن اجازه دفاع نمیدن و خلاص... بعد، زمانهای دیگهای هست که زور میزنم فقط به یه جایی برسونمش که قابل ارائه باشه.
من هم احساس تنهایی میکنم. شاید دقیقا مثل حس تو نباشه؛ ولی مثلا دوستام بهم میگن اگه کاری هست بگو کمک کنیم، و من نمیدونم کجای کارو ازشون کمک بخوام. میدونم تنها نمیشه یه همچین کاری رو پیش برد. گاهی از بعضیا که بلدن سوال میکنم ولی اونا چون خودشون هم کار و گرفتاری دارن نمیتونم آویزونشون بشم! توی خونه، خیلی کم از کارام حرف میزنم و کسی هم نمیپرسه زیاد. چون یه مدت با هر سوالی که میپرسیدن به هم میریختم. ولی حالا از هر فرصت کوچیک و هر «چطوری؟» استفاده میکنم که غر یه چیزی رو بزنم! با استادم هم یه کم لج کردم و میدونم آسیبش به خودم میرسه ولی برام مهم نیست انگار!
میدونم منظورت از تنهایی شاید اینا نبود. فقط یهو درد دلم اومد :))
دیشب که سردرد و سرفه و آبریزش نمیذاشت بخوابم -و من فقط میخواستم بتونم چند ساعت بخوابم چون دوباره از صبح باید مینشستم پای پایاننامه- و حتی حال نداشتم از جام پاشم، به خودم گفتم کاش یکی یه قرص بیاره برام. صبح فهمیدم برادرم هم همین وضع و فکرو داشته :))
بگذریم.
بیا الان فقط تمرکزتو بذار روی دفاع. بعدش وقت داری به کار شرکت فکر کنی. اصلا تا بوده دانشجوها نزدیک دفاع از شرکتاشون مرخصی میگرفتن! الان خدا رو شکر به نظر میاد پایاننامهت تکمیله و تنها مشکلت بازی درآوردنای این استادهس. حالا نمیدونم صحبت حضوری چطوری پیش رفته، ولی من همینو دیروز از استادم پرسیدم، گفت اگه داورای پیشنهادی هیچکدوم هماهنگ نشن برای ۳۰ بهمن دانشکده راه میاد. حتما برای شما هم چنین راهی هست و این استاده فقط لج کرده.
امیدوارم هر جوری که هست زودتر بگذره این ۳۰ بهمن و بعدش با هم بریم یه کافه بازی فکری کنیم :))
خیلی موفق باشی❤