تب‌های باز :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

تب‌های باز

دو شب پیش خواب می‌دیدم اینجا رو آپدیت کردم. البته که قبلش هم تو فکرش بودم. یادم نیست چی می‌نوشتم، فقط اون صحنه‌ی آخر که لپ‌تاپم رو بستم، گذاشتم تو کوله رو یادمه. خلاصه که اومدم خوابم رو تعبیر کنم.

تعداد tab های باز داخل مرورگرم با میزان استرسی که تجربه می‌کنم رابطه‌ی مستقیم داره. یه ۱۰، ۱۵ روز بود هر تبی که باز می‌کردم رو بلافاصله کاراش رو انجام می‌دادم و می‌بستم و زندگی خیلی زیباتر بود. اگه یادداشتی لازم بود بنویسم، سریع می‌نوشتم و تب رو می‌بستم. اگه چیزی لازم بود آپلود کنم، سریع آپلود می‌کردم و تب رو می‌بستم. اگه قرار بود چیزی نصب کنم یا برا کسی بفرستم هم همین‌طور. الان ولی انگار دوباره یکی دنبالم کرده. یکی دنبال کرده و میگه اگه هر صفحه‌ای که لازم داری رو زودتر باز نکنی ممکنه بعدا هم یادت بره بازش کنی، یکی دیگه هم بهم یادآوری می‌کنه که بهتره دقت کارت رو ببری بالاتر و این قدر سریع نبندی‌شون. نتیجه اینه که الان حداقل ۴۰ تا تب باز دارم.

این دومیه که میگه کارات رو بیشتر کش بده استرسه. هر وقت که میاد دوست دارم ذره‌ذره‌ی کارام رو ببرم زیر ذره‌بین و ایرادای احتمالیش رو رفع کنم یا بکوبم تو سر خودم و در نهایت هم نه از اون ذراتی که بررسی کردم، که از یه اشتباه کاملا بدیهی و یه بی‌دقتی خیلی ناجور ضربه می‌خورم. ولی خب، چاره‌ای نیست. فعلا باید باهاشون مدارا کنم. دیروز به خودم قول دادم تا اینایی که بازن رو نبستم، سراغ باز کردن تب جدیدی نرم. ولی خب، این قول هم یه باگی داشت. باگش اینه که می‌تونم تا آخر عمرم نه سراغ بستن اینا برم، نه سراغ باز کردن تب جدید! اینه که امروز به خودم قول دادم تا آخر شب همه رو ببندم.


ذهنم خیلی شلوغه. دقیقا مثل مرورگرم. با یه حالت گنگ و مبهمی دارم پیش میرم و برا این که یه وقت کم نیارم هرروز فقط به همون روز فکر می‌کنم. مثلا الان اگه بخوام به فردا هم فکر کنم که نابود میشم. ولی همین جوری الکی هم نیست. درگیر مهرماهم. دلم سفر می‌خواد. یه سری چیزا نگرانم می‌کنه و کار خاصی از دستم برنمیاد. از موقعیت خونه راضی نیستم. دوست دارم مستقل‌تر باشیم. خوب نیست دیگه با خانواده تو یه طبقه. سرمای هوا هم بلاتکلیفم کرده. یه ساعتایی از روز کولر خاموشه و من با جوراب ضخیم و سویشرت دارم می‌چرخم، یه ساعتایی همین هم کافی نیست و پتو هم باید باشه، یه ساعتایی هم برعکس، جوراب و سویشرت و پتو تعطیل میشه و کولر رو هم باید روشن کنم چون دارم می‌پزم.


می‌خوام این تب رو ببندم کم‌کم. امیدوارم شروعی باشه برای بستن همه ی تب‌ها تا آخر شب!
پلڪــــ شیشـہ اے
۲۶ شهریور ۱۸:۰۸

خداااااقوت. ❤

پاسخ :

ممنونم❤️🌺
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan