امان از «اگه نشد». نمیدونم از کجا، نمیدونم از کی و نمیدونم چرا یاد گرفتم و عادت کردم به داشتن پلن بی. نه که بد باشه، ولی انگار برای من «پلن بی» بیش از چیزی که باید تمرکز و انرژی میگیره. یعنی یهو یه جاهایی از «پلن اِی» هم پررنگتر میشه. صبر نمیکنم پلن ای بره جلو، احتمالاتش رو بسنجم، شرایط پرداختن بهش رو بررسی کنم، بعد بیام به «اگه نشد»ش فکر کنم و پلن بی رو بچینم. از همون نقطهی صفر و قبل از شروع میرم سراغ «اگه نشد». و از خدا که پنهون نیست، از شما چه پنهون، تقریبا مطمئنم دلیل اصلی نشدنهای زندگیم همین «اگه نشد» پررنگ و گندهایه که همون اول کار با میخ میکوبم تو ذهنم!
الان هم نمیدونم. به اشتباهم آگاهم، ولی هنوز راه حلش رو پیدا نکردم:))
+ طبق معمول وقتی از نوشتن تو کانال دست میکشم، برمیگردم به اینجا.
- يكشنبه ۵ خرداد ۰۴