دوست دخترم :: راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

دوست دخترم

با محمدمتین چهارساله داشتیم تو پارکینگ دوچرخه سواری می کردیم،بچه های دیگه ی مجتمع هم بودن.یه دختره رفت پشت ستون و ما دیگه نمی تونستیم ببینیمش.

محمدمتین:عه!دوست دخترم کو پس؟!

من که به زور جلو خندمو گرفته بودم:محمدمتین!نگو دوست دخترم!بگو اون دوستم که دختره! ( خب اسمشو نمی دونستم!!)اوناهاش!پشت ستونه.

ده دیقه بعد:

محمدمتین:آبجی زهرا!گفتی به دوست دخترم چی بگم؟!

من:خنثی

زهرا
۰۳ مهر ۰۵:۱۷
قربونش برم خودش می دونسته چی گفته تو خودتو ناراحت نکن که یادش بدی. این پ.ن> مشکوک وزنه!!    هااااااااااا..؟

پاسخ :

شماها کلا به من شک دارید به من چه!
رزا
۰۴ مهر ۰۵:۰۲
عااااااالی بود :-))
زهرا
۰۴ مهر ۰۵:۱۳
خودت مرموزی ما چیکار کنیم

پاسخ :

من؟!
دیدار
۲۱ مهر ۰۵:۵۴
هوشش به خواهرش رفته
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Designed By Erfan Powered by Bayan