مترو ساکت بود. نشسته بودم تو اون واگنی که نصفش زنونه س و نصفش مردونه. صندلی ها پر بود و دو سه نفری هم ایستاده بودن. هر کس سرش به کار خودش بود که یهو صدای بلند یه آقا از قسمت آقایون اومد:«بذارید یه بار دیگه هم براتون توضیح بدم»
نگاه کردم سمت آقایون، دو تا آقا وایستاده بودن وسط واگن، یکیشون یه نایلون گنده پر از لیمو شیرین دستش بود و یه نایلون مشکی، اون یکی هم یه لیوان گرفته بود دستش.
اولیه از تو نایلون لیموشیرین ها یه لیمو در آورد و از تو نایلون مشکی هم یه لوله مانند پلاستیکی کوچولو و گفت:«ببینید! خیلی راحت، اینو از سر لیمو فرو می کنید توش، بعد دور لیمو رو نرم فشار میدین، آب لیمو شیرین جمع میشه تو این قسمت، آها! به همین راحتی!» بعدم آب لیمو شیرین رو که جمع شده بود تو اون قسمت(!) ریخت تو لیوان اون یکی آقاهه، اونم خوردش!
بعد دوتاشون اومدن یه کم نزدیک تر و دوباره همه ی اون کار ها رو تکرار کردن و باز هم اومدن نزدیک تر و باز هم تکرار کردن.تو نایلون لیمو شیرین ها حداقل سه - چهار کیلو لیمو شیرین چلونده شده بود.
با همین کار تو هر نصفه واگن مترو به اون خلوتی 7 - 8 تا از آبمیوه گیر هاشون رو فروختن، اون آقا اولیه هم کلی پیشنهاد همکاری دریافت کرد و آقا دومیه هم یه عالمه خسته نباشی شنید!
+ نتایج انتخابات هم که قطعی شد و خواب و خوراک به زندگی اینجانب برگشت!
- دوشنبه ۱۰ اسفند ۹۴