RealTime داشتیم.نشسته بودم ردیف اول کلاس، استاد ج. داشت بهمون درست کردن لوبیاپلو رو یاد می داد. یه بشقاب لوبیاپلو هم جلوم بود. خودم درست کرده بودم. استاد ج. یه قاشق از لوبیاپلوی من برداشت و چشید و کلی ازش تعریف کرد. گفت آفرین.خیلی خوب درست کردی. لبخندی که روصورتم اومد رو کاملا حس کردم.
+ دیشب کلی سعی کردم یه چیزی بنویسم و وبلاگم رو آپ کنم، هیچی به ذهنم نرسید. خواب دیشبم به کمکم اومد.
- پنجشنبه ۱۳ آبان ۹۵