راسپینا

راسپینا

فصل طلایی

پیام اخلاقی

امروز موقع برگشتن از دانشگاه، تو مترو یه کلیپ داشت پخش می شد. تو همین تلوزیون های بی صدایی که تو واگن های مترو هست. 

توی کلیپ یه ردیف از صندلی های مترو رو نشون میداد که یه آقایی روشون نشسته بود. یه طرف آقاهه یه پیرمرد بود و طرف دیگه ش یه دختر بچه. کنار دختربچه هم مادرش نشسته بود.

مردی که وسط نشسته بود یه کم این طرف و اون طرف رو نگاه کرد، بعد جعبه ای که تو دستش بود رو باز کرد و شروع کرد پیتزا خوردن. پیرمرد که ظاهر فقیری هم داشت اول یه کم بو کشید، بعد نگاهیی به جعبه ی پیتزا کرد، بعد از گرسنگی دستی به شکمش کشید و ناراحت شد و رفت رو یه صندلی دیگه و با فاصله از مرد نشست.

دختر بچه هم به محض دیدن جعبه ی پیتزا یه کم به مرد نزدیک شد، توی جعبه رو نگاه کرد و بعد رفت سمت مادرش و آستینش رو کشید و جعبه رو نشونش داد که یعنی منم پیتزا می خوام.

فکر کردم کلیپ مناسبیه و به خوبی تونسته نشون بده که نباید تو مترو خوراکی هایی که جلب توجه می کنن و بو دارن خورد.

اما صحنه ی آخر این بود که مرد جعبه ی پیتزا رو رو یکی از صندلی ها گذاشت و از مترو پیاده شد. بعد صفحه یه لحظه سیاه شد و پیام اخلاقی کلیپ رو صفحه نمایش داده شد:

«با رعایت نظافت از مترو محافظت کنیم»

:||||


+چقدر تازگی ها همه ش دلم می خواد بنویسم!

+ این آدم هایی که تو خیابون و این ور و اون ور میان از من می پرسن ازدواج کردی؟ صرفا کنجکاون یا قصد دیگه ای دارن ؟ چرا تازگی ها این قدر زیاد شدن؟!

فکر درگیر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

این یه رازه

انجام دادن یه کار، بدون انگیزه قوی خیلی طاقت فرسا و خسته کننده س.باعث میشه تمام مدت ناراحت باشی. افسرده باشی، تو خودت باشی.

مدتیه انگیزه م رو از دست دادم. نه برای زندگی و نه برای درس خوندن. انگیزه م رو در یه زمینه دیگه از دست دادم. شاید یه جورایی جو باشه و بگذره و من امیدوارم که واقعا این طور باشه چون قصد ندارم  تمام باقی زندگیم رو ناراحت و افسرده و تو خودم باشم.

اما بعضی وقت ها ، بعضی نشونه ها انگار می خوان بهم ثابت کنن که جو نیست. واقعیت داره خودشو نشون میده. 

همین بی انگیزه بودن باعث شده کارهایی که معمولا باید براشون ذوق خیلی زیادی داشته باشم رو با نهایت بی حوصلگی انجام بدم و دائم فکرم درگیر این باشه که آخرش قراره چی بشه؟ این وضع چطور قراره تموم بشه؟ اصلا قراره تموم بشه؟


+ یه حرفایی رو به هیچ کس نمی تونی بزنی. به هیچ کس.


واقعیت بت شکن

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

Friends Forever

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

لوبیاپلو

RealTime  داشتیم.نشسته بودم ردیف اول کلاس، استاد ج. داشت بهمون درست کردن لوبیاپلو رو یاد می داد. یه بشقاب لوبیاپلو هم جلوم بود. خودم درست کرده بودم. استاد ج. یه قاشق از لوبیاپلوی من برداشت و چشید و کلی ازش تعریف کرد. گفت آفرین.خیلی خوب درست کردی. لبخندی که روصورتم اومد رو کاملا حس کردم.

+ دیشب کلی سعی کردم یه چیزی بنویسم و وبلاگم رو آپ کنم، هیچی به ذهنم نرسید. خواب دیشبم به کمکم اومد.

بی محتوا

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بابای جهان

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

بدون توقف

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

دختر دوم خانواده الف.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
. . . . . .
صفحه بعد
Designed By Erfan Powered by Bayan