- شنبه ۱۱ آبان ۹۲
یه سوالی که همیشه تو بچگی ذهنمو به خودش مشغول می کرد این بود: اون جاهایی که می نویسن «نصب هر گونه آگهی ممنوع» بعد یه جمله می نویسن که معنیش میشه «هر کی آگهی بچسبونه مجازات میشه و اینا»(جمله هه دقیقا یادم نیست). از کجا می فهمن کی آگهی رو چسبونده؟!
بعد از کلی تفکر جوابش این میشد که یه سری دوربین اونجا هست که فیلم می گیره؛ ببینه کی این کارو کرده.بعد سوال های بعدی پیش میومد.کی این فیلما رو می بینه؟طبیعتا یه کسی مامور این کار هست.چه جوری متخلف رو می گیرن؟ پلیس!اگه فیلمو یه کم بعد تر ببینه، چه جوری می خوان پیداش کنن؟ هومممم...خب شاید ماموره تمام مدت داره اونجارو می پاد و اصلا احتیاجی به این که بعدا فیلمو ببینه نیست.(بعدم قیافه ی یه آدمی که داره غذا می خوره و به یه مانیتور خیره شده میومد جلوی چشمم!!) خب اگه ماموره موقع چسبوندن آگهی تو دستشویی باشه چی؟! خب حتما چند تا مامورن!یه دونه نیست!
آخر هم به این نتیجه می رسیدم که بعضیا چه قدر احمقن! واقعا چهار تا تبلیغات ارزش این همه هزینه و وقت گذاشتن رو داره؟!
- پنجشنبه ۲ آبان ۹۲
اون: این سیبا نشسته س؟ خودمون بشوریم؟
من:آره دیگه!
اون:آهان!
من: داری چی کار می کنی؟!
اون: دارم سیب می شورم!
من:آخه اینجوری؟!
اون:آره!اینا رو باید خوب سابید! بهشون کود میدن،کثیف میشن!
- يكشنبه ۷ مهر ۹۲
- ادامه مطلب
با محمدمتین چهارساله داشتیم تو پارکینگ دوچرخه سواری می کردیم،بچه های دیگه ی مجتمع هم بودن.یه دختره رفت پشت ستون و ما دیگه نمی تونستیم ببینیمش.
محمدمتین:عه!دوست دخترم کو پس؟!
من که به زور جلو خندمو گرفته بودم:محمدمتین!نگو دوست دخترم!بگو اون دوستم که دختره! ( خب اسمشو نمی دونستم!!)اوناهاش!پشت ستونه.
ده دیقه بعد:
محمدمتین:آبجی زهرا!گفتی به دوست دخترم چی بگم؟!
من:
- چهارشنبه ۳ مهر ۹۲